نمی دونم  تا کی باید تحمل کنم و دم نزنم. بدجورررر دلتنگ دخترمم. دلتنگ نوه ی کوچولویم شده ام.

هرکاری کردم امروز ظهر بخوابم، نمی شد. هی بی جهت اشکام جاری می شدند. نمی خواستم دختر کوچکم و همسرم بفهمند. 

هی توی گوشیم عکسای روز عقدش و چهره ش سرشار از شادی ش رو می بینم و دلم براش پر می کشه. 


آخه لامصب.چرا شوهرت فکر کرده من دارم توی زندگی ت موش می دوانم؟  چرا نمی فهمه مادرتم و مگه مرض دارم زندگی دخترمو ازش بگیرم؟ اخه چی به من قرار بوده برسه؟هان؟

کدوم مادری دوست داره دخترش ازدواج نکنه و یا اگه کرد،طلاق بگیره؟



خیلی بی انصافی.خیلی بی انصافی عزیزم. خیلی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهکارنما قاب احساس ریاضیات دوره اول متوسطه کفش دخترانه اسپرت صورتی Richard فروشگاه اینترنتی آهنک برگ زیتون Jacob بهنام عبداللهی