باز دیشب یکی از خواهرشوهرا به همراه شوهرش، با همسرم جلسه گذاشتند.

اصرار می کردند که تو زنگ بزن به دامادت و دعوتش کن برای اولین مهمونی ماه رمضانت. ما هم میریم با دامادت حرف می زنیم و میاریم ش اونجا. 

همسرم مخالفت کرد. گفت بی فایده است.‌رفتن شما باعث تخریب خودتون میشه. پدر زن و مادرزنم رفتند که حلش کنند؛ ولی پای اونها هم از اونجا بریده شد.

خواهرشوهر گفت اخه همه تو رو مقصر می دونند و انگار دخترت مظلوم واقع شده!

همسر گفت اشکال نداره. بذار همه خیال کنند من ظالمم. عیبی نداره. این دوماد و خانواده ش از اونهایی نیستند که حرمت بزرگتری رو داشته باشن. برین اونجا، فقط ضایع میشین.

بعد خواهرشوهرم گفته بود یه بار اونجا بودیم که اینک خانم اومد. ولی نه دامادش تحویلش گرفت و نه دخترش. خیلی دلمون براش سوخت. طفلی هم سر جریان زهرا و هم سر جریان ازدواج دخترش خیلی اذیت شد. حق شنبود این همه بهش بی حرمتی بشه.

همسر هم گفته بود منم از همین قضیه ناراحتم. هر چقدر بخاطر زهرا اذیت شده باشه، طبیعیه. ولی دخترمون حق نداره اینطور مادرش رو تخریب کنه. بلکه باید پشت مادرش بایسته. نه اینکه مادرش رو به همراه پدر بزرگ و مادربزرگش با هم بیرون کنه.

خواهرشوهرم گفته بود اخلاق دخترت هیچ وقت اینطوری نبود. هرچی که هست مال اون طرفه. می ترسم طلسم ش کرده باشن.

خانم ت بچه های با تربیتی تحویل داده بود. این حجم زیاداز بی توجهی و بی حرمتی غیر طبیعیه.

میشه بدون بی حرمتی،ابراز مخالفت کرد.میشه رای مخالف داد. ولی دلیل نمیشه این همه مادرش رو برنجونه.


همسرم گفت منم همینو میگم.‌زمان لازم دارم تا این جریان رو حل کنم.

بعدش دیگه خواهرشوهر بی نتیجه برگشت خونه ش به همراه همسرش.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رهگذر ترخیص کالا گروه نرم افزاری تابش | Tabesh Softwar Group وبلاگ تحصیلات تکمیلی مرکز میزبانی وب و ثبت دامنه منتظران صبح امید اصفهان Sam مجله رژیم لاغری و رژیم غذایی