تا حالا نشنیده بودین که بین مادر زن و داماد اختلاف بیفته؟

تا حالا نشنیده بودین بین پدر و دختر فاصله بیفته؟


از همه مهم تر چقدر زیاد دیدیم که بین زن و شوهرا و خانواده هاشون بحث و مشاجره سر گرفته باشه.


نهایت بی انصافی شماهاست که تموم این مشکلات زندگی من رو بندازید گردن زهرا.چون فقط زن دوم شده!

اون چه گناهی کرده که زندگیش اینجور براش رقم خورده؟

شماها  چطور راحت من و زهرا و دخترم و همسرم رو سنگدلی تمام قضاوت می کنید و حتی سرزنش می کنید؟  از کجا اینقدر مطمئن هستید؟

می تونین محکم و قاطع بگید که هیچ کدوم این اتفاق ها برای زندگی شماها نمی افته؟ 


شماها هیچ کدوم تون قادر نیستید برای یه لحظه ی بعدتون، تنفس تون رو ذخیره کنید!! چطور راحت سرزنش و توهین می کنین؟


  اهای تویی که نه ایمیل داری و نه حتی یه وبلاگ معمولی؛  تو حتی یه اسم ثابت هم برای خودت نداری، این همه فحش ناموسی رو چطور یاد گرفتی و می تونی تایپش کنی و خجالت هم نکشی؟

هر بار با اسم های مختلف که حتی برات فرقی نمی کنه زن باشی یا مرد،فقط میایی اینجا تخلیه می کنی و میری، بهم بگوو کجا سوختی که داری سر من خالی می کنی؟ کجا چه کار کرده ای که این همه نفرت داری؟ 

خب؛ عزیزم.تو هم وبلاگ باز کن. دق دلت رو خالی کن و سبک شو. چون به هرحال من کامنت ها منتشر نمی کنم.تو هم راضی نمیشی.چون می بینی که نمی ذارم جو وبلاگ متشنج بشه.


اینم مطمئن باش توی هر صنفی، ادمهای بد و خوب دیده میشن.


دلیل نداره که چون تو دل خوشی از زن دومی ها نداری، مدام بگی همشون بدن و من رو به باد فحش های هرزه و ناموسی بگیری.


اگر زندگی برای تو فقط کنترل پایین تنه به نظر میاد؛ برای من این طور نیست.برای من ، ازدواج و زندگی، حول محور تشکیل یه خانواده می گرده. یه خانواده ای که به مرور بزرگ و بزرگ تر و تنومند میشه. زهرا برای من پیش از اون که یه هوو باشه، یک خانم متاهل و یه مادر خوبیه. یه همراه دلسوز برای همسرمه که دوستش دارم و خیالم راحته که از جانب اون هیچ گزندی به همسر و بچه هام نمی رسه.

براش احترام قائلم، چون به من ثابت کرد که میشه زن دوم بود و زندگی دیگری رو از هم متلاشی نکرد.  واقعا برام مثل یه همیار واقعیه. محبت ها و کمک هاش خیلی خیلی بیشتر از زنداداشم بود که همسایه م شده بود.محبت هاش به مراتب خیلی خیلی بیشتر دخترم بود.  رسیدگی های به موقع اش که باعث می شد حداقل از جانب اون نگرانی نداشته باشم ، باعث شد که بتونم روح سرگرداانم رو آروم کنم و ارامش رو به پدر و مادرمم هم منتقل کنم و کمک کنم تا اونها دیگه نگران من و زندگیم نباشن. غصه ی من رو نخورند. کاری که از دخترم انتظار داشتم و ندیدم ازش.


کامنتر عزیز مخاطب خاص.

برات ارزوی ارامش می کنم و منتظر روزی می مونم که به من اعتماد کنی و بهم بگی این حجم عظیم نفرت و کینه های درون سینه ات مال کجاست.بیایی برام بگی و خودتو سبک کنی و به ارامش برسی.




مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : خیلی ,زندگی ,وبلاگ ,ارامش ,چطور ,زهرا ,خیلی بیشتر ,خیلی خیلی ,چطور راحت ,نشنیده بودین ,حالا نشنیده ,حالا نشنیده بودین
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرکز مشاوره تحصيلي آسا آرشاپور|arshapor فصل به فصل زندگیم برادرم نگاهت، خواهرم حجابت مهد کودک آسمان حیات عند رب ثمرچت,ثمر چت,ثمرگپ,ثمر گپ,samarchat,سایت انتقال ثمرچت پرو موزیک فعالیت های آموزشی و پرورشی دبستان عمان سامان 98-97 Tia