من در جایگاه دخترم نیستم. شاید اون هم برای این رفتارهای غیر منطقی اش،حرفی واسه گفتن داشته باشه.

منتهی  یه چیزی این وسط درست در نمیاد. چقدر حدیث و روایت داریم که به پدر و مادراتون احسان کنید؟! چقدر شنیدیم که پدر و مادرا حتی اگه کافر هم باشن، احترام شون واجبه؟!

اگر همه جا احترام متقابل لازم و  واجبه، هرگز احترام متقابل در مورد پدر و مادر نداریم. 

فرزند باید احترام پدر و مادرش رو حفظ کنه. احترام گذاشتن هیچ مغایرتی با زدن حرف نداره. 

میشه ادم حرف دلش رو بزنه. انتظاراتش رو بگه و یا درخواست کنه ، ولی تحت  هیچ شرایطی حق بی حرمتی نداره.


اصلا نمی تونم رفتار دامادم‌رو بپذیرم که مدام میگه بی حرمتی دیدم، بی حرمتی می کنم. 

معنی نداره که تمام جیک و پیک زندگیشو مخفی کنه ولی یهویی تصمیم بگیرن که من بدونم پدر و مادرش چه کادوی گرونی برای دختر و نوه ام گذاشته ن!


دخترم  مجرد هم که بود، همیشه به چشم یه دختر پخته و سنجیده باهاش بر خورد می کردیم. دیگران هم همین حس رو نسبت بهش داشتند. هیچ وقت بچه ی خام و نپخته ای نبود.

طی این یک سال فاصله ی بین دیپلم گرفتن ش و کنکور داشتنش، خواستگارای زیادی براش اومدند. برای رد کردن هر کدوم اونها، حتما یه دلیل منطقی و قانع  کننده داشت برامون. 

وقتی هم تصمیم گرفت کنکور بده، مطلقا خواستگار رو قبول نمی کرد تا تکلیفش مشخص بشه.

با این حال اگر خودش اعلام امادگی نمی کرد، شوهرش نمی دادیم.

خودش تصمیم گرفت ازدواج کنه و تاکید می کرد درسم برام مهمه ولی ترجیح میدم همراه همسرم درس بخونم.

بگذریم.

می خوام بگم دخترم بچه نبود که شوهرش دادیم.

ولی این همه اتفاقات مختلف که تا حالا افتاده، باعث شده به همسرش شک کنم.‌به مادرشوهرش و کارهای مخفیانه ش شک کنم.

ازش دل کندم.‌دیگه احساس وابستگی بهش ندارم. می دونم شوهرشو دوست داره و باهاش ارامش داره. همین برام کافیه.


درب خونه ی پدر و مادرا همیشه به روی بچه هاشون بازه. قرار نیست التماسش کنم. قرار نیست محبتش رو گدایی کنم. 

پدر و مادر منبع محبت و فیض هستند. این بچه است که باید خودش رو  در مسیر فیض قراره بده.


سعی می کنم هیچ انتظاری ازش نداشته باشم.هیچ توقعی ازش نداشته باشم. این طوری کمتر چشم براهش می شم.‌کمتر اشک هایم جاری میشن. الهی خوشبخت بشه حتی اگه من و باباش هم نبودیم.

مگه یه پدر و مادر برای بچه ش چی از خدا می خواد؟


من به شخصه بیشترکارهای بابام رو قبول نداشتم. ولی هرگز اجازه ندادم همسرم بهشون بی محلی کنه . هرگز ازشون طلبکاری نکردم.

حتی توی جریان هوو، نگذاشتم بابام با خبر بشن. نمی خواستم دلشون بشکنه و یا روی اونا به هم باز بشه.


بنا رو می گذارم به صبر و گذشت. مطمئنم همه چی درست میشه. مطمئنم تموم این سوء تفاهم ها بر طرف میشه. مطمئنم باز جمع مون درست میشه و دوباره دور هم جمع میشیم. انشالله که به شادی هم جمع میشیم.


این دنیا حالش اینطوریه که می گذره.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ایراکد-مجتمع برنامه نویسی ایرانیان samad1001.com . مراحل تولید فرش ماشینی TarfandOR ستاره باران SEE YOU آپدیت نود32 - لایسنس نود 32 - کد فعال سازی نود 32 - یوزرنیم و پسورد نود32 تور ترکیه فروشگاه لوازم سفر ولوازک کوهنوردی